نشست «روز جهانی فلسفه»، به همت «
انجمن فلسفه میانفرهنگی ایران» و «
پژوهشکدۀ فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» پنجشنبه، 29 آبانماه به صورت برخط برگزار شد.
در این نشست دکتر محمدرضا حسینیبهشتی، دانشیار فلسفه دانشگاه تهران در مورد «رابطۀ انسان با طبیعت و مسئلۀ گرمایش زمین»، دکتر حسین مصباحیان، استادیار فلسفه دانشگاه تهران در مورد «رابطۀ انسان با خودش و مسئلۀ بحران اعتماد» و دکتر علیاصغر مصلح، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و رئیس انجمن فلسفه میانفرهنگی در مورد «رابطۀ انسان با دیگری و مسئلۀ قتل معلم فرانسوی» از منظر فلسفی به بیان دیدگاههای خود پرداختند.
به گزارش
عطنا و در آخرین سخنرانی از نشست مجازی «روز جهانی فلسفه»، دکتر
علیاصغر مصلح، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و رئیس انجمن فلسفه میانفرهنگی، به پدیدارشناسی «دیگری» در ماجرای قتل «ساموئل پتی» پرداخت که متن سخنان را در ادامه میخوانیم؛
ساموئل پتی توسط عبدالله ابوزیدویچ به قتل رسید
«کوشش من این است که بر یک ماجرای قتل تمرکز کنم. اما نحوۀ نگاه من به این قتل پدیدارشناسی است و تکیه من بر ایده، تصور و معنای دیگری است. مهمترین بخش سخن من انتقال از یک پدیده جزئی به یک معنای کلی است و این کار کاری است که برای ما به خصوص در حوزۀ «فلسفه با روش پدیدارشناسی» صورت میگیرد. در ابتدا به اصل قتل و این ماجرا اشاره میکنم؛
در 15 اکتبر سال 2020 شخصی به نام ساموئل پتی که معلمی 47 ساله در شمال فرانسه بود به وسیلۀ به نام «عبدالله ابویزیدویچ»، چچنیتبار و متولد مسکو به قتل میرسد. آنطور که در اخبار رسانهای منعکس شده است، «عبدالله» به گروههای تندروی اسلامی علاقه داشته است و در فضای مجازی از اعتقادات خودش دفاع میکند و به برخی از هنجارهایی که میبیند حمله میکند. او در قالب پناهندگی اجازه اقامت 10 ساله در فرانسه را داشته و میشنود که معلمی در فرانسه کاریکاتور پیامبر را در کلاسش منتشر کرده است. از طرفی آنطور که در گزارشها آمده، ساموئل معلمی است که رابطه بسیار دوستانهای با دانشآموزان دارد و در درسی که مربوط به علوم اجتماعی بوده و به آزادی بیان مرتبط بوده است اعلام میکند که در رابطه با کاریکاتورهای پیامبر اسلام صحبت خواهد کرد و گفت کسانی که از این صحبتها آزار میبینند اجازه دارند که در کلاس شرکت نکنند.
بعد از این ماجرا یک رویدادی چند دقیقهای اتفاق میافتد. در بیرون از مدرسه «عبدالله ابویزیدویچ» جلوی «ساموئل پتی» ظاهر میشود و با قمه به شکل بسیار خشنی ساموئل را به قتل میرساند. ما برای اینکه این ماجرا را به عنوان یک اتفاقی جزء این تحلیل پدیدارشناسانه کنیم باید بکوشیم که از لایه اول بگذریم و به آن معنای نهفتۀ در این رویداد نزدیک شویم.
آن چیزی که اتفاق افتاده است در چند دقیقه است. البته چنان آزاردهنده که واکنشهای بسیاری را ایجاد میکند. این رویداد در ذهن تمام کسانی که به مسائلی از این دست حساسند، ثبت شده است. کوششی که قرار است انجام دهیم این است که ببینیم چه تصورات و ایدههایی در دو طرف وجود داشته که منتهی به رویداد قتل شده است و این قتل برخواسته از چه تصوراتی است.
نکته کلیدی در این تعریف تکیه بر معنای دیگری است. دیگری یک معنا و مفهوم بسیار مهم و کانونی در فلسفۀ معاصر، به خصوص در سه دهۀ اخیر است. اهل فلسفه هر چه میگذرد نگاهشان به دیگری و موضوع دیگری معطوفتر میشود و بیشتر به آن توجه میکنند.
به هر حال در پشت پدیدههای انسانی گونههایی از آگاهی وجود دارد. در تحلیل پدیدارشناسانی ما میکوشیم به آگاهی در پس یک رویداد نزدیک شویم و به معنایی دیگر به قلمرو معانی نزدیک شویم و سعی کنیم که قلمرو معانی بر ما آشکار شود که چرا اینگونه معانی باعث این رویدادها شده است.
در اینجا رویداد مورد بحث ما یک قتل است و قتل دو طرف قاتل و مقتول دارد. در اینجا کسی نقش قاتل را دارد و مقتول را به گونهای میبیند و مقتول هم نگاهی به قاتل دارد و از برخورد این دو نگاه به یکدیگر قتل رخ میدهد. پرسش از ایدۀ دیگری در یک قتل پرسش از تصور قاتل و مقتول است؛ یعنی تحلیل پدیدارشناسی قتل پرسش از معنای نهفته در این قتل است و آن چیزی که باعث شده است یکی مقتول و دیگری قاتل شود. در این کوشش و در رسیدن به معنای دیگری در واقع ما از پدیدۀ جزئی به معنای عامتر میرسیم. در پایان تحلیل پدیدارشناسانه به معانیای میرسیم که این معانی عام و فراگیرتر از معانی جزئی هستند.
«جهان عبدالله» در تقابل با «جهان ساموئل» قرار دارد
بنابراین ما با توجه به این واقعه، باید بکوشیم به آگاهی پشت این رویداد بپردازیم و نزدیک شویم. به بیان دیگر رویداد را چنان بکاویم که معنای نهفتۀ خودش را نشان دهد. در اینجا ما با عبدالله و ساموئل پتی روبهرو هستیم که به بیانی نمایندۀ دو جهان هستند. درست است که رویداد چند دقیقه است اما متکی بر ذاتیات و معانی است. این دو در چند دقیقه با یکدیگر روبهرو شدند و یکی با قمه سر دیگری را بريده است. اما این دو فرد از مدتها قبل با یکدیگر روبهرو بودهاند. عبدالله در جهان ساموئل و ساموئل در جهان عبدالله حضور داشته است.
تقابل بین این دو فرد از مدتها قبل شکل گرفته است. ساموئل از مدتها قبل دیگری، کافر و مستحق مرگ در جهان عبدالله بوده است. ساموئل از مدتها قبل در جهان خودش با دیگری عبدالله و افرادی از سنخ عبدالله روبهرو بوده است. ساموئل عبدالله را تحریک و نفرت عمیقی را در او ایجاد میکرد. ساموئل در چشم عبدالله از زمرۀ دیگریهایی است که مستحق عذاب و قتل هستند و ساموئل از یک طرف عبدالله را مزاحم امنیت و آسایش و قوام جهان خودش میداند.
او معلم است و بر خودش لازم میداند که دیگری از سنخ عبدالله را نقد و تحقیر کند تا از تکثیر امثال عبدالله جلوگیری کند.برای عبدالله ساموئل دیگری است که اگر تصمیم بگیرد به سمت او رود و او را آزار دهد، مجاهد تلقی میشود. اگر او را بکشد به بالاترین مقامی که در جهانش تعریف شده است، میرسد و حتی اگر کشته شود، این کشته شدن شهادت است و بالاترین رستگاری در جهان عبدالله است.
در جهان عبدالله و در جهان ساموئل تقابلی از قبل شکل گرفته است و این تقابل که به صورت دو آگاهی، دو معنا و به دو صورت از کنش درآمده سابقه طولانیتری دارد. در جهان عبدالله ایدۀ «دیگری کافر» ایدهای آشنا است. ایدۀ انباشته و فربهای است و در طول تاریخ، همکیشان عبدالله مشرک و کافر را پیدا میکردند و با آن میجنگیدند. در جهان عبدالله باید دیگری مشرک را یافت. لازمۀ زیستن مطابق با الگوهای جهان او یافتن مشرک و کافر است. به خصوص اگر جهان او را تهدید کند و مقدسات او را مورد حمله قرار دهد و آنها را تحقیر کند. بنابراین عبدالله در چهرۀ ساموئل دشمنی میبیند که قبل از او هم اجدادش دیده بودند و در جنگیدن با او به رستگاری رسیده بودند.
از طرفی دیگر ساموئل، عبدالله را یک رقیب و مزاحمی میبیند که نشانۀ جهل و نابالغی و افسونزدگی است. ساموئل، به عقلانیت، آزادی، پیشرفت و روشنگری میاندیشد. او معلمی است که از او انتظار میرود که این معانی را تحکیم و تقویت کند. عبدالله، بر این اساس یک مخالف و معاندی است که مزاحم ترویج و تقویت اینگونه معانی است و وظیفه ساموئل است که از حضور و تأثیر آنها در زندگی جمعی جلوگیری کند. با این نگاه تقابل عبدالله و ساموئل تقابل دو فرد نیست و تقابل دو رقیب و دو دشمن دیرینه و تقابل دو جهان است. جهان ساموئل به تعبیری جهان روشنگری و فرهنگ اروپایی است؛ جهان عبدالله جهانی است که در این جهان او به گذشتهای میاندیشد که اکنون نیست و برای اینکه دوباره زنده شود، او باید بکوشد.
ساموئل و عبدالله یکدیگر را میشناختند
ساموئل و عبدالله در پنهانترین بخشهای آگاهیشان همدیگر را میشناسند. اما اکنون در حالتی با یکدیگر روبهرو میشوند که عبدالله جهان سادهتری دارد. عبدالله مسائل را سادهتر میکند. او تصویری از الگوهای رستگاری دارد که در مقدسات دینش با آنها آشنا شده است و وقتی به سراغ آنها میرود از آنها الهام و نتیجه میگیرد که باید اکنون و جهان کنونی را هم بر اساس آنها تغییر دهد.
به همین علت دوگانۀ دوست و دشمن برای عبدالله مشهورترین دوگانه است و دیگری را براساس همین الگوها تقسیم میکند و در دستگاههای مختلف جا میدهد. جهان ساموئل، پیچیدهتر است. جهان او جهان مرکزی و قالب است و ساموئل توان آن را دارد که از خودش فاصله بگیرد. ساموئل با نقد و تکثر آشنا است. ساموئل با معانیای آشنا است که به نظر بقیه آشنا نیست.
تا اینجا من به بیان تفاوتها و تقابلها پرداختم. اما این تقابل وجه دیگری هم دارد. ساموئل و عبدالله مقابل هم و مخالف هم هستند و نمیتوانند با یکدیگر سازگار باشند. اما خود این موضوع نشاندهندۀ شباهتهایی است.
قتل در دو چهره ظاهر میشود
ساموئل و عبدالله با يکديگر آشنا هستند. برای نشان دادن این آشنایی من اندکی با پدیده قتل پیش میروم. قتل یکی از پدیدهها و معانی شگفت در جهان انسانی است. ما معمولاً قتل را در یک چهره، زشتترین صورت رویارویی دو انسان میدانیم اما قتل میتواند به صورتهای دیگری هم دیده شود.
قتل در دو چهره و در دوگانه قاتل و مقتول ظاهر میشود اما هر فرهنگی به گونهای در ماجرای قتل، قاتل و مقتول را ستایش میکند. گاهی قاتل را و گاهی مقتول را ستایش میکند. میزان ستایش مرتبط با معانی نهفته در جامعهها است. هر فرهنگی اگر قاتل بر اساس التزام به اصول جهان روحی آن فرهنگ کسی را کشته باشد او را شهید، مجاهد، انقلابی، فداکار، فدائی و قربانی میدانند.
همانطور که در جهان عبدالله برای کسی که التزام به آن معانی جهان روحی دارد چه کشته شود و چه کسی را بکشد شهید یا مجاهد است در رابطه با ساموئل هم همینطور است. نکتهای در قتل وجود دارد که ساموئل و عبدالله به خوبی آن را میشناسند. قتل از جهتی دیگر، معنایی «رازآمیز» دارد و به شدت معنای «پارادوکسی و متعارض» دارد.
برادری بالاترین نسبت دوستی است
یکی از مهمترین قتلها که تقریباً همه آن را میشناسند، قتل هابیل به دست قابیل است. نکته بسیار تأملآور این است که هابیل و قابیل برادر یکدیگر هستند. یعنی در چهره هابیل و قابیل هم برادری و هم قتل میبینیم. از سوی دیگر اولین صورت آدم که دو دیگری پیدا میشود، هابیل و قابیل هستند. در پنهانترین آگاهی ما قتل هابیل به دست قابیل، قتل، شگفتی است و دائم در ما تأثیر میگذارد.
بنابراین در این قتل با هابیل و قابیل روبهرو هستیم که از سویی برادرند و اولین دیگریها را در آنها میبینیم و از سوی دیگر اولین قتل را میبینیم. در افسانههای مربوط به قابیل بیان شده است که بعد از اینکه هابیل، قابیل را کشت حتی نمیدانست که با این جسد چه کار کند. پس در ماجرای قتل اول که ساموئل از طریق دین مسیحیت و تاریخ اروپا آن را شناخته است ما با شگفتی دو دیگری برابر روبهرو هستیم.
از سویی دیگر عبدالله برادری را بالاترین نسبت دوستی میداند. چنان که در بالاترین نسبت دوستی نامی که عبدالله به آن آشنا است عهد اخوت است و او همکیشان و نزدیکان خودش را برادر میداند اما در عین حال با قتل آشنا است. در طول تاریخ هر دو و در آگاهی انباشته شده در جهان ساموئل و عبدالله آنها با قتلهای متفاوتی آشنا هستند که این قتلها چه در صورت کشتن و چه در صورت کشته شدن، صورت تقدس پیدا کرده است.
خشونت با نفرت ظاهر میشود
هر دو با نفرت و خشونت آشنا هستند. هر دو به گونهای نفرت و خشونت را تجربه کردهاند و گاهی آن را میستایند. اما در ماجرای فعلی ساموئل و عبدالله نسبت به هم در نهایت نفرت هستند. یکی میتواند نفرت را پنهان کند و دیگری قادر نیست و آن را اظهار میکند و نامش را شجاعت میگذارد. به بیانی دیگر جهان هر دو آنها متکی بر حقیقتهایی است که این حقیقتها نسبتی با نفرت، خشونت، تقابل و قتل دارد. نفرتی که کاملاً ریشۀ تاریخی دارد و در آگاهی انباشته و در جهان هر دو تجربه شده است و آن دو با نفرت روبهروی هم هستند.
سبک اظهار و بروز نفرت متفاوت است. ساموئل عبدالله را تحریک میکند و جهان عبدالله را تحقیر و تخریب میکند و قصد دارد او را محدود کند. ساموئل میکوشد که عبدالله دیده و تکثیر نشود. به بیانی دیگر، همانطور که انسان همواره براساس «
ایگویی» که دارد دیگریها را در دستگاههای مختلف تقسیم میکند، در حال حاضر دو «ایگو» در مقابل هم قرار گرفتهاند و این دو ایگو نمیتوانند با یکدیگر دوست باشند و یکدیگر تحمل کنند.
این تقابل در حدی نیست که این دو فرد از هم چشمپوشی کنند. سبکها متفاوت است. یک طرف که در اینجا قاتل است و بهطور مستقیم به سمت عمل قتل میرود و جز با کشتن دیگری آرام نمیگیرد. هر دو مملو از نفرت هستند. نفرتی که در اینجا است به خشنترین صورت ظاهر میشود.
مرگ، بالاترین خطری که انسان از آن میترسد
نکتهای که در فهم عبدالله مهم است این است که ما اگر بتوانیم از این شرایط فاصله بگیریم، بهتر این تقابل را درک میکنیم. ما در جهان امروز که جهان نظمیافته به وسیلۀ دیدگاههای برخواسته از جهان ساموئل است، عبدالله را نادیده میگیریم. رسانههای جمعی جهان چهرۀ عبدالله را شطرنجی میکنند و خبر عبدالله را بهطور عمیق نمیگویند و جهانش را مخفی میکنند.
اگر ما اندکی عمیقتر به ماجرای این قتل نگاه کنیم میبینیم که این قتل چهره دیگری هم دارد. ساموئل میداند و ما هم میدانیم که هر کسی جهانش را دوست دارد. ما میدانیم که بالاترین خطری که انسان از آن میترسد مرگ است. عبدالله انسانی است که به خاطر التزام به جهانش خودش تا پای جان به سمت مرگ میرود.
رفتار ساموئل با کار عبدالله بسیار شگرف است. عبدالله کاری را کرده است که ساموئل به راحتی میتواند نشان دهد که او تروریسم است. «جهان ساموئل» میتواند «جهان عبدالله» را طرد کند و داستان را به گونهای نشان دهد که ما باید از عبدالله دور باشیم تا بتوانیم زندگی کنیم.
مسئلۀ من مجسم کردن، کوچک کردن و آشکار کردن دو دیگری برای مواجه با یک قتل است. تا موقعی که نفرت از درون جهانها برخیزد و به خشونت تبدیل شود و امکان قتل وجود داشته باشد، توافقی صورت نخواهد گرفت. بنابراین با هم بودن و با هم زیستن در خطر است. اگر بخواهیم این بحث را از موضع پدیدارشناسی، ادامه دهیم باید به معنای «دیگری»، در جهان عبدالله و «دیگری» در جهان ساموئل بپردازیم.
خبرنگار:
محدثه آقایی | دبیر:
فاطمه ملکمحمدی